معنی فلز ترد
حل جدول
گویش مازندرانی
ترد شکننده
فرهنگ عوامانه
چیز لطیف و تازه را گویند مانند خیا ر ترد و غیره.
لغت نامه دهخدا
ترد. [ت ُ] (ص) شکننده و نازک و رقیق و بی دوام. (ناظم الاطباء). زودشکن. شکننده. سست. مقابل چغر.
فارسی به عربی
رقیقه مقلیه، شجاع، متفتت، هش
فرهنگ معین
تر و تازه، هر چیزی که زود شکسته گردد. [خوانش: (تُ) (ص.) (عا.)]
فرهنگ عمید
هر چیزی که زود شکسته شود، زودشکن،
نازک،
[قدیمی] تروتازه،
مترادف و متضاد زبان فارسی
شکننده، ظریف، لطیف، نازک،
(متضاد) ضخیم، زمخت
فارسی به انگلیسی
Brittle, Crisp, Crispy, Crunchy, Fragile, Frangible, Short, Tender
فرهنگ فارسی هوشیار
تر و تازه، نازک
فارسی به ایتالیایی
croccante
معادل ابجد
721